الهئ ؛ خانه کجا و صاحب خانه کجا ؟ طائف آن کجا و عارف این کجا ؟ آن سفر جسمانیست و این روحانئ ؛ آن برائ دولت مند است و این برائ درویش ؛ آن اهل و عیال را وداع کند و این ماسوا را ؛ آن ترک مال کند و این ترک جان ؛ سفر آن در ماه مخصوص است و این را همه ماه ، و آن را یکبار است و این را همه عمر ؛ آن سفر آفاق کند و این سیر انفس ؛ راه آن را پایان است و این را نهایت نبود ؛ آن مئ رود که برگردد و این مئ رود که از او نام و نشانئ نباشد ؛ آن فرش پیماید و این عرش ؛ آن مُحرم مئ شود و این مَحرم ؛ آن لباس احرام می چوشد و این از خود عارئ مئ شود ؛ آن لبیک مئ گوید و آن لبیک مئ شنود ؛ آن استلام حجر کند و این انشقاق قمر ؛ آن را کوه صفاست و این را روح صفا ؛ سعئ آن چند مره بین صفا و مروه است و سعئ این یک مره در کشور هستئ ؛ آن هروله مئ کند و این پرواز ؛ آن مَقام ابراهیم طلب کند و این مُقام ابراهیم ؛ آن آب زمزم نوشد و این آب حیات ؛ آن عرفات بیند و این عرصات ؛ آن را یک روز وقوف است و این را همه روز ؛ آن از عرفات به مشهر کوچ کند و این از دنیا به محشر ؛ آن درک منا آرزو کند و این ترک تمنا را ؛ آن بهیمه قربانئ کند و این خویشتن را ؛ آن رمئ جمرات و این رجم همزات ؛ آن حلق راس کند و این ترک سر ؛ آن بهشت طلبد و این بهشت آفرین ؛ لاجرم آن حاجئ شود و این ناجئ ؛ خنک آن حاجئ که ناجیست .
( از الهئ نامه آیه الله حسن حسن زاده آملئ )
بیایید زائر حرم دل باشیم .
ده بار از آن راه بدان خانه بگشتید
یک بار از این راه برین بام برآیید